خاطره ها

ساخت وبلاگ

متفکرازدواج عبارتست از سه هفته آشنایی,سه ماه عاشقی,سه سال جنگ وسی سال تحمل

خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سعید vojdanezamane بازدید : 139 تاريخ : يکشنبه 18 مرداد 1394 ساعت: 1:31

كافرى، غلامى مسلمان داشت . غلام به دين و آيين خود سخت پايبند بود و كافر، او را منعى نمى‏كرد . روزى سحرگاه، غلام را گفت: طاس و اسباب حمام را برگير تا برويم . در راه به مسجدى رسيدند. غلام گفت:اى خواجه!اجازت مى‏فرمايى كه به اين مسجد داخل شوم و نماز بگزارم. خواجه گفت: برو؛ ولى چون نمازت را خواندى، به سرعت باز گرد. من همين جا مى‏ايستم و تو را انتظار مى‏كشم .

نماز در مسجد پايان يافت . امام جماعت و همه نمازگزاران يك يك بيرون آمدند . اما خواجه هر چه مى‏گشت، غلام خود را در ميان آن‏ها نمى‏يافت . مدتى صبر كرد؛ پس بانگ زد كه اى غلام بيرون آى. گفت: نمى‏گذارند كه بيرون آيم . چون كار از حد گذشت . خواجه سر در مسجد كرد تا ببيند كه كيست كه غلامش را گرفته و نمى‏گذارد كه بيرون آيد . در مسجد، جز كفشى و سايه يك كس، چيزى نديد . از همان جا فرياد زد: آخر كيست كه نمى‏گذارد تو بيرون آيى . غلام گفت: همان كس كه تو را نمى‏گذارد كه به داخل آيى

خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سعید vojdanezamane بازدید : 54 تاريخ : يکشنبه 18 مرداد 1394 ساعت: 1:17

خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سعید vojdanezamane بازدید : 108 تاريخ : دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت: 0:10

خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سعید vojdanezamane بازدید : 106 تاريخ : يکشنبه 10 اسفند 1393 ساعت: 2:41